با وجود این همه تلاش و سر صدایی که بارها و بارها مشاهده شده است و مبارزه با کاری که رسما نژاد پرستی و در جامعه ی امروز دنیا شدیدا محکوم است، باز هم در سرزمینی که هنر نزد آنان است و بس، برخی به راحتی و بدون کوچکترین بیمی به تحقیرهای قومی می پردازند و با کوچک کردن یک قوم به فکر حقیر خودشان می خواهند مزه ی کار خود را بالا ببرند؛ آن هم در رسانه ی سراسری یک کشور و در تله فیلمی به نام « پاپوش » که به مناسبت هفته ی نیروی انتظامی از یکی از شبکه های ملی کشور پخش می گردد!!!
در شب گذشته در تاریخ 13 مهرماه سال 1390 فیلمی به نام پاپوش پخش می شود که برای مثال، فقط چند بار به شخصی که از لحاظ سواد ضعیف است با لحنی تحقیر آمیز گفته شد: " گالش ، چند کلمه انگلیسی یاد بگیر..." (!!!) و در فیلمی که هیچ ربطی به گیلان و گیلانی ندارد. (بگذریم که در خلال این فیلم چه کلمات ضعیف و بی ادبانه ی فرهنگی و اجتماعی رد و بدل می شود!)
چرا قومیتهای غیر مرکزی و شأن و منزلتشان را به بازی می گیریم؟! حتما باید پمپ بنزینی آتش زده شود، کتاب سوزانده شود، روزنامه ای تعطیل کنند، هنرمندی را به زندان اندازند...؟! نه، فرهنگ ما این نیست ولی چرا به انسانیتها به این راحتی توهین می کنیم؟!
این جمله و جملات این چنینی چه معنایی دارند...؟! چه چیزی درباره ی گالش ها وجود دارد که خنده دار و با مزه است؟! گالش ها نماد چه انسانهایی هستند؟!
گالش هالو است؟! گالش بی سواد است؟! گالش نمی فهمد؟! گالش از تمدن به دور است؟! جریان چیست؟؟
به چه قیمتی می خواهیم نمک گفته هایمان را بالا ببریم؟! چگونه باید با فرهنگی قبیح مبارزه کنیم هنگامه که در وجود برخی هنرمندان-که همواره بر قداست کاری آنها ایمان داشته ایم- و در یک رسانه ی ملی و پربیننده آنرا می بینیم؟!
گالش کیست؟
گالش بودن یک فرد خنده دار و مملو از "بی" های خواستنیست؟ بی تمدن، بی کلاس و بی پرستیژ(!)، بی سواد، بی فرهنگ و...؟؟
خیر!
گالش پر از شکوه و غرور و آزادگیست!مردم دیلم، کوه نشینان رشته کوه های جنوب کرانه ی دریای کاسپی به شمار میآیند. جلگه نشینان به اهالی دیمستان، گالش میگویند و گالش به معنای دامدار است.
گالش زمین ، سرزمین تمدن های باستانی شمال ایران است، سرزمین سردارانیست که تا آخرین قطره ی خونشان و با جان دل از سرزمینشان دفاع کردند. گالش فرزندی به نام سرلشکر شهید املاکی و شهدای سرپل ذهابی دارددارد که تا جهان برقراراست، نام و یاد و قهرمانی هایشان ماندگار و غرور انگیز خواهد بود. گالش فرزند مهتا (موتا) دیلمی است که نامش کابوس شبهای دشمنانش بود؛ گالش بازمانده ی امیران و شهریارانی چونونداد هرمز،مردآویج و آل بویه است که حکومت ایران را بدست گرفته و بر اعراب مستولی شدند؛ گالش فرزندی چون سناتور سرلشکر دیلمی دارد.گالش حیدرخان دیلمیست که تنها شنیدن نامش تن مردان حکومت های ستمگر زمان را می لرزاند؛ گالش هیبت بانوی بزرگ،یکی از دلاورترین زنان تاریخ ایران است که تا جان در بدن دارد آزاده و وفادار می ماند و در روزگاری که بسیاری ازمردانش از نام حکومت نیز می ترسیدند، تفنگ برداشته و برای انقلاب و مبارزه پا به پای مردانی از جنس نهضت میرزا به جنگل زده است؛گالش بازماند ه ی دانشمدان و بزرگانی چون سلّار دیلمی وکوشیار دیلمی است. گالش زمین سرزمینی است که قلب موسیقی گیلان از آن می تراود و گوشه ای بس بزرگ در دستگاه آوازی ایران دارد. گالش حرف ناگفته ی بی مهری های روزگار است. گالش قومی پر از رمز و راز و ناشناخته های گرانبها است.
به کدامین گناه ناکرده گلوی باریک تر از مویش را در فرهنگ رو به زوال خود می فشاریم...؟!
این بی مهری های جاهلانه را پایان دهید. لختی درنگ، قدری انسانیت و معرفت، اندکی وجدان...